تفسير / تفسير علمى: تفسير آيات
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 269قرآن كريم با بهره گيرى از يافته هاى علم تجربىمراد از علم در «تفسير علمى» معناى خاص آن يعنى علم تجربى (Science)است و علمى ناميدن اين رويكرد نه به جهت روش آن در تفسير، بلكه به لحاظ پرداختن مفسر به موضوعات مرتبط با اين دانش در قرآن است.با اين همه موافقان و مخالفان تفسير علمى آن را به گونه هايى مختلف تعريف كرده اند. به نظر مى رسد امين خولى نخستين كسى است كه به تعريف آن پرداخته است. او تفسير علمى را عبارت از تحميل اصطلاحات علمى بر قرآن و استخراج علوم و آراى فلسفى از آن دانسته است.[1] بسيارى از كسانى كه پس از او آمده اند به تكرار همين تعريف پرداخته اند[2] يا در عبارتى مشابه، آن را بازگفته اند.[3]در عموم تعاريف ياد شده به استثناى بكرى[4] از يك سو عباراتى با بار ارزشى و نه صرفاً وصفى نظير «تحميل كردن» يا «مطيع ساختن آيات قرآن نسبت به نظريات علمى»، به كار رفته است كه نشان موضع مؤلف در نادرست دانستن اين رويكرد است.[5] از سوى ديگر در اين تعاريف، ميان علم و فلسفه جمع شده است. درگذشته، اگرچه طبيعيات بخشى از فلسفه بود؛ اما امروزه از نظر معرفت شناسى، علم (به معناى اخص : Science) و فلسفه دو شاخه مختلف از دانش بشرى هستند كه به لحاظ روش و تا حدى موضوع از يكديگر متباين بوده، تحليل و نقادى متفاوتى را نيز مى طلبند و از اين رو وجه روشنى در جمع بين آن دو، ديده نمى شود. در صورتى هم كه علم* به معناى اعم آن (Knowledge)دانسته شود، قسيم فلسفه نيست، بلكه دربرگيرنده فلسفه و همه دانش هاى ديگر بشرى از تجربى و غير آن خواهد بود و باز هم جمع آن با فلسفه صحيح نيست. با اين همه تعريفى مانع نبوده، بسيارى از رويكردهاى تفسيرى ديگر را هم دربرمى گيرد.[6]در مقابل تعاريف دربردارنده داورى ارزشى منفى، برخى از موافقان نيز در تعريف خود، احكامى را بر تفسير علمى، اما به نفع آن باركرده اند؛ از جمله درباره آن آورده اند كه عبارت است از تلاش مفسر در كشف ارتباط بين آيات هستى شناسانه قرآن كريم و يافته هاى علم تجربى، به گونه اى كه با آن اعجاز قرآن آشكار گشته، بر پديدآورنده آن و بر شايستگى آن در همه زمان ها و مكان ها دلالت كند.[7] در اين تعريف، در واقع اثبات اعجاز قرآن، ويژگى تمام موارد تفسير دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 270علمى معرفى شده است كه قطعاً درست نيست و بهره گيرى از يافته هاى علمى، لزوماً در همه موارد به اثبات اعجاز نمى انجامد.گروهى از محققان در اين موضوع، به تعريف اين رويكرد تفسيرى نپرداخته[8] و برخى نيز در واقع آن را توضيح داده اند.[9] در نهايت به نظر مى رسد، بهترين تعريف جامع از اين رويكرد، ساده ترين تعريف از آن است كه از هرگونه داورى ارزشى و داخل كردن ديدگاه هاى خاص كلامى به دور باشد. بدان سان كه در شناسه به آن اشاره شد.پيشينه:
قرآن در آيات فراوانى به پديده هاى طبيعى به گونه اى جزئى يا كلى اشاره مى كند. برخى شمار اين آيات را 750 مورد[10] برخى نيز شمار آيات علمى را بيش از آيات فقهى دانسته اند.[11] اين آيات به زنبور عسل (نحل/16، 68 - 69)، پرندگان (ملك/67، 19)، درختان و گياهان (طه/20 ، 53؛ انعام/6، 99)، چارپايان (نحل/16، 5 - 8؛ نمل/27، 66) توجه مى دهد و از خلقت آسمان ها (رعد/13،2؛ لقمان/31، 10؛ ذاريات/51، 47 / ...)، زمين (نازعات/79، 30 - 31؛ فصّلت/41، 9، 10، 39؛ رعد /13، 41)، كوه ها (نبأ /78، 6 - 7؛ مرسلات /77، 27 - 28) و باد و باران (نور/24، 43؛ حجر/15، 22؛ فاطر/35، 9) سخن مى گويد. در برخى از آيات صرفاً دعوت شده تا در آفرينش آسمان ها و زمين (آل عمران/ 3 ،190 - 191؛ يونس/10، 101) تأمل شود؛ اما در بسيارى ديگر از آيات، اين پديده ها به ويژگى هايى موصوف شده اند كه نيازمند توضيح اند؛ مانند آنكه از بادها به «لَوقِحَ» (حجر/15، 22) ياد شده يا آسمان «هفت گانه» (بقره/2، 29؛ ملك/67، 3 و ...) ناميده شده و كوه ها «ميخ» (حجر/15،19؛ رعد/13، 3 و ...) معرفى شده اند. مفسران اوليه[12] در توضيح اين موارد، عموماً از روايات استفاده كرده اند كه بعضاً موقوف بوده و در مواردى از اسرائيليات به شمار مى روند.به تدريج با گسترش دانش مسلمانان انتظار مى رود كه در تفسير آيات از اطلاعات علمى اين دوران بهره گرفته شود. اين بهره گيرى، در تفاسير بسيار به اجمال و به طور محدود صورت گرفته است؛ شيخ طوسى (م. 460 ق.) با بهره گيرى از دانش آن روز، البته در حد اطلاعات عمومى و نه تخصصى، بسيار به اجمال به توضيح برخى موارد مى پردازد؛ از جمله به مسئله كرويت زمين[13]، دخان[14]، رعد[15]، برزخ بين دو دريا[16] و خرما.[17]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 271ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.) نيز به ندرت به اطلاعات عمومى ساده اى اشاره مى كند تا «لاقح» بودن باد را توضيح دهد[18] يا منازل ماه و خورشيد را برشمارد.[19] آنچه كه از بيضاوى (م. 691 ق.) و نظام الدين نيشابورى (م. 728 ق.) گزارش شده نيز از اين فراتر نيست.[20] حتى قرن ها بعد، فيلسوف شيعى قرن يازدهم، صدرالمتألهين (م. 1050 ق.) نيز معمولاً به اجمال و به صورت محدود مطالبى را در اين موارد برمى شمارد.[21] در اين ميان تفسير فخررازى (م. 606 ق.) جايگاهى كاملاً متفاوت و ممتاز دارد. فخررازى كه در غالب دانش هاى روزگارش دستى داشته است، در كنار مباحث ادبى، كلامى و ... كه در تفسير خود به تفصيل بيان داشته، از آگاهى هاى علمى آن روزگار نيز در تبيين مراد آيات بهره اى وافر برده است. او به تفصيل به مباحث باد، باران و ابر،[22] پيدايش زمين[23]، كروى بودن آن[24]، افلاك[25]، كوه ها[26]، تغذيه[27] و بسيارى موضوعات ديگر مى پردازد.[28] تفسير او از اين آيات، تفاوتى جدى با تفسير ديگر مفسران دارد. اين تفاوت از يكسو در گستره آياتى است كه از دانش روز در تفسير آن ها بهره گرفته و از سوى ديگر به عمق شناخت او از اين داده هاى علمى بازمى گردد. اطلاعات او، بسيار فراتر از اطلاعات عاميانه و عمومى است؛ او در مواردى پرشمار به گفته هاى متخصصان استناد مى كند؛ به مثل به قول پزشكان[29]، متخصصان تغذيه[30]، منجمان[31]، كتب نجوم،[32] آراى بطليموس[33] و اقوال بيرونى[34] اشاره مى كند.عمق تأمل علمى او را مى توان در توجه او به برخى تعارض هاى ظاهرى دانش علمى اش با روايات[35] و آيات[36] دريافت كه مى كوشد تا اين موارد را توجيه كند. افزون بر اين، او در مباحث خود گاهى نيز به رد آراى فلاسفه، در برخى موضوعات علمى با توجه به ظاهر آيات پرداخته، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 272در ادله آن ها مناقشه مى كند.[37]نهايت آنكه فخر رازى، در پرداختن به مباحث علمى در تفسير آيات درصدد آن است تا با استناد به اين نشانه ها، بر قدرت و حكمت خداوند استدلال كند.[38]طرفداران و مخالفان تفسير علمى در بين گذشتگان:
در كنار پاره اى از تفاسير پيشينيان، به ويژه تفسير فخررازى كه عملا به تفسير علمى از آيات پرداخته اند، از برخى قرآن پژوهان اقوالى گزارش شده اند كه در مخالفت يا طرفدارى تفسير علمى تلقى شده اند؛ از غزالى (م. 505 ق.)، زركشى (م.794 ق.) و سيوطى (م. 911 ق.) به عنوان طرفدار و از شاطبى (م. 790 ق.) به عنوان مخالف ياد شده است.غزالى تفسيرى مستقل از قرآن ننگاشته است؛ اما در احياء علوم الدين و نيز جواهرالقرآن به مباحثى مرتبط به قرآن پرداخته است. نظريه پردازى او در احياء علوم الدين، در تأييد تفسير علمىتلقى شده است.غزالى در اثبات اين تئورى به رواياتى از جمله، روايتى از ابن مسعود استناد مى كند مبنى بر اينكه همه دانش ها در قرآن است: «من أراد علم الأولين والآخرين فليتدبر القرآن».[39] او در جواهرالقرآن، قرآن را در بردارنده علوم اولين و آخرين از جمله شامل طب، نجوم، هيئت عالم، هيئت حيوان، تشريح اعضا، سحر و طلسمات و غيره هم مى داند و تصريح مى كند كه تمام علومى كه برشمرده شد يا ناگفته ماند، اصل آن در قرآن است؛ اما در مقام مثال زدن، به مواردى اشاره مى كند؛ از جمله «واِذا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفين» (شعراء/26،80) و مى گويد: «اين فعل را كسى نداند، مگر آنكه علم طب بر وجه كمال بداند». مشابه همين استدلال را براى آيات مربوط به شمس و قمر و منازل آن ها (الرحمن/55،5؛ يس/36،39؛ قيامت/75،9؛ حديد/57،6؛ انعام/6،96 و نيز انفطار /82، 6 - 8) مى آورد كه علم به اين آيات مستلزم دانستن حقيقت هيئت عالم و تركيب آسمان ها و زمين و نيز علم تشريح است. البته او در هيچ يك از مثال هاى خود، اشتمال آيه را بر اصول اين علوم نشان نمى دهد.[40]پس از غزالى، زركشى در البرهان، در بحث از قرآن، آن را جامع علم اولين و آخرين مى داند و به تكرار مستندات غزالى مى پردازد.[41]سيوطى در نوع 65 در مقام اشاره به علوم برگرفته از قرآن، به پاره اى از روايات مورد استفاده غزالى اشاره مى كند، چنان كه دو آيه«ما فَرَّطنا فِى الكِتـبِ مِن شَىء» (انعام/6،38) و «نَزَّلنا عَلَيكَ الكِتـبَ تِبيـنـًا لِكُلِّ شَىء» (نحل/16،89) را نيز دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 273بر مجموع اين مستندات مى افزايد.[42]او پس از نقل آراى گوناگون درباره موضوع ياد شده، ريشه همه علوم را از جمله شگفتى هاى خلقت، ملكوت آسمان ها و زمين، اخبار امت هاى پيشين، آغاز پيدايش انسان تا مرگ و كيفيت مرگ، اسماى حسناى خداى متعالى و... در قرآن مى داند.[43]سيوطى تبيين اين اجمال را به كتابش الاكليل فى استنباط التنزيل ارجاع مى دهد؛ اما در آن كتاب به استنتاج هاى علمى از قرآن نمى پردازد.[44]او اگرچه در اين بحث در كتاب الاتقان عملاً به تطبيق نمى پردازد؛ اما نمونه هايى را از ابن الفضل مرسى كه به اشتمال قرآن بر همه علوم معتقد بوده است، به نقل از تفسيرش گزارش مى كند. تأمل در نمونه هايى كه وى در ارتباط با علوم تجربى و مهارت هاى مختلف مانند هندسه، هيئت، جبر و مقابله، نجامت (علم گردش ستارگان)، خياطى، نجارى، كشاورزى و ... برمى شمارد،[45] به هيچ وجه بر ادعاى او دلالت ندارند، بلكه نااستوارى آن را آشكار مى سازند.در مقابل موافقان، مخالفان، قول شاطبى را در الموافقات مستند خود قرار مى دهند. وى در بحث از علوم قرآن، صريحاً مى گويد: عده اى همه علومى را كه متقدمان و متأخران برشمرده اند به قرآن منسوب داشته اند كه از جمله آن، علوم طبيعى، رياضى و منطق است[46]؛ امّا با توجه به آنكه صحابه و تابعين عالم ترين افراد به قرآن بوده اند و از ايشان هيچ سخنى در اين موضوعات نرسيده، اين ادّعا رد مى شود، چنان كه به مستندات قرآنى موافقان، (آيات 89 نحل /16 و 38 انعام /6) هم اشاره مى كند و دو احتمال درباره آن مطرح مى سازد: اول آنكه مراد از «همه چيز» در اين آيات ناظر به تكليف و تعبد است؛ دوم آنكه مراد از كتاب، لوح محفوظ است.همو در بخش ديگرى از كتابش، ضمن بحث از دانش هايى كه ابزارى در فهم بهتر قرآن هستند از هيئت ياد مى كند كه فخررازى آن را ابزارى براى فهم آيه 6 ق /50 مى داند و آن را ردّ مى كند.[47]آنچه از مجموع اين مطالب مى توان دريافت آن است كه تفسير علمى به معناى امروزى آن، بيشتر از هر جا در تفسير فخررازى آشكارشده است. توجه او به علم، فراتر از اطلاعات عمومى و بعضاً عاميانه رفته وبه عمق مسئله ارتباط علم و قرآن راه يافته و به برخى چالش هاى مرتبط با تعارض ظاهرى آيات پرداخته است؛ اما در مقام بحث تئورى به دشوارى مى توان غزالى، زركشى و دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 274سيوطى را از طرفداران تفسير علمى تلقى كرد، به رغم آنكه همه كسانى كه به بحث از موافقان تفسير علمى پرداخته اند، به آن ها اشاره كرده اند.[48] هدف غزالى از بحثى كه در احياء مطرح مى كند، صرفاً گذشتن از تفسير ظاهر قرآن و رها شدن از تفسير صرف روايى است تا بستر مناسب را براى فهم عارفانه و صوفيانه از قرآن بگشايد. چنين است كه وى اين بحث را در احياء با عنوان «فهم القرآن و تفسيره بالرأى من غيرنقل» مطرح كرده است وبه روايات آن، در كنار رواياتى اشاره كرده كه براى قرآن بطن و ظهرى ثابت مى كنند؛ در نهايت هم بر عدم توقف تفسير به ظاهر آيات استدلال كرده است.[49] همو در جواهرالقرآن نيز كه در پى نماياندن لايه هاى مختلف معارف قرآن است به اين دانش ها به اختصار اشاره مى كند، زيرا آن ها را در طريق سلوك الى الله مهم نمى شمارد[50] و در عين حال هم روشن نمى كند كه چگونه مبانى و اصل همه اين علوم ـ چنان كه ادعا مى كند ـ [51] از قرآن قابل استخراج است. سيوطى كه خود، تفسير فخررازى را به سبب اشتمال بر اقوال علما و فلاسفه و نظايرشان نقد كرده است[52] قطعاً از طرفداران تفسير علمى نيست؛ او و زركشى را بايد در واقع مفتون ادعاى «اشتمال قرآن بر علم اولين و آخرين» دانست، بى آنكه به پيامدها و لوازم آن توجهى داشته باشند. در اين ميان به نظر مى رسد، شاطبى ديدگاه روشن ترى از اين بحث دارد و مناقشه خود را واقعاً ناظر بر تفسير علمى شكل داده است، چنان كه همو بر فخررازى و شيوه تفسير علمى اش خُرده گرفته است.[53]تفسير علمى در دوره معاصر:
چنان كه آمد، بهره گيرى از دانش هاى روز در تفسير قرآن بى سابقه نبود؛ اما تبديل آن به يك جريان و رويكرد تفسيرى به قرآن، با آغاز دوره جديد شكوفايى و تجديد حيات اسلام ـ كه با ظهور سيدجمال الدين اسدآبادى شناخته مى شود ـ پديدار گشت. حركتى كه در اين دوره شكل گرفت، نه تنها به لحاظ گستره، بلكه به لحاظ عمق و انگيزه نيز كاملاً از گذشته متمايز بود.در اين دوره، جامعه اسلامى كه قرن ها ارتباط پايدار و تعامل مفيد خود را با خارج از مرزهاى جهان اسلام، از دست داده بود، به صورت هاى مختلف، در پى نبردهاى نظامى، مسافرت هاى سياسى، علمى و تفريحى و با حضور بيگانگان در كشورهاى اسلامى و سلطه بر آن ها، با غرب و تمدن و پيشرفت هاى چشمگير علمى آن روبه رو شد؛ پيشرفتى كه از يك سو در مظاهر مختلف دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 275زندگى نمودى گسترده داشت و ثروت، آسايش و كاميابى را به ارمغان آورد و از سوى ديگر به پيروزى هاى مستمر غرب در نبرد با كشورهاى اسلامى انجاميد و قدرت و برترى سياسى و نظامى را در پى داشت. اين موفقيت هاى چندسويه كه تا حد زيادى مرهون پيشرفت هاى علمى بود، موجب شد تا «علم» راه حل همه مشكلات اجتماعى، سياسى، فرهنگى و نظامى دانسته شود و مصلحان به فراگيرى آن فراخوانند و فرهيختگان عوامل ركود آن را جست و جو كنند و از آنجا كه در اين جوامع، اسلام نقشى گسترده در شكل گيرى حركت ها و نهادهاى جامعه داشت، ارتباط علم و دين، به يكى از مهم ترين دغدغه هاى متفكران در اين دوره تبديل شد و موافقان و مخالفان دين بسيار زود هنگام به بحث از آن پرداختند. سيدجمال الدين كه خود طليعه دار اين مرحله جديد است از بيگانه بودن مسلمانان با دانش روز شكوه مى كند و منع از علوم را دشمنى با اسلام مى داند.[54] از اين پس آثار بسيارى درباره ارتباط علم و دين به طور عام و علم و قرآن به طور خاص تدوين شد كه به شكل گيرى رويكردى جديد در تفسير با عنوان «تفسير علمى» انجاميد.نگاشته هاى حوزه تفسير علمى:
نخستين نگاشته اى كه به صورت جزئى به بحث از ارتباط قرآن و علم پرداخته است، كتاب الاسرار النورانية القرآنية فيما يتعلق بالاجرام السماوية والارضية و الحيوانات و النباتات والجواهرالمعدنيه نگاشته محمدبن احمد اسكندرانى در سال 1279 قمرى است. اسكندرانى در اين مجموعه آياتى از قرآن را برگزيده و به تناسب آيات، مطالب علمى را در همان موضوع آورده است. هدف اسكندرانى از نگاشتن اين مجموعه سه جزئى، اثبات صحت ادعاى قرآن در اشتمال بر همه چيز از جمله علوم است (آيه 38 انعام/6) كه مورد اشكال پاره اى از پزشكان مسيحى بوده كه با آن ها ملاقات داشته است.[55] او در اين كتاب بيش از آنكه در تبيين آيات و توضيح آن ها، از يافته هاى علمى روز بهره گيرد، به تناسب موضوع اشاره شده در آيه، مانند ماهى يا ابر يا توالد به بحث هاى علمى در اين موضوع وارد مى شود كه دانستن آن ها به فهم بهتر آيه كمك نمى كند.[56] به تناسب آيه «يَهَبُ لِمَن يَشاء» (شورى/42،49) به بحث از اسباب عقيم بودن مى پردازد يا از انواع طبقه بندى حيوانات بحث مى كند[57] يا به تناسب آيه «تَأكُلونَ لَحمـًا طَريـًّا ...» (فاطر/35،12) به اقسام جانوران دريايى و ماهى ها اشاره مى كند[58]؛ اما او در تفسير آيه «... المُعصِرت» (نبأ/78،14) توضيحى علمى درباره مُعْصِرات خواندن ابر نمى دهد.[59]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 276شيوه اى كه با اسكندرانى آغاز شد، در طول يك قرن و چند دهه اى كه از آن مى گذرد، اگرچه با ظهور دغدغه هاى جديد، توجه به آن كم تر شده، اما همچنان استمرار داشته، به تدوين كتاب هايى متعدد انجاميده است. اين كتاب ها را با در نظر گرفتن پاره اى از مهم ترين وجوه امتيازشان مى توان بدين شرح طبقه بندى كرد:1. به لحاظ نوع كتاب ها:
عمده كتاب هايى را كه به اين موضوع پرداخته اند، مى توان دو دسته كرد: كتاب هاى مستقل و تفاسير. كتاب هاى مستقلى كه در اين باره تدوين شده اند، در واقع نوعى تفسير موضوعى تلقى مى شوند كه يك موضوع معين علمى را در سراسر قرآن بررسى كرده اند. اين نگاشته ها كه از جنين شناسى تا كيهان شناسى را به طور اختصاصى يا جمعى، بررسى كرده اند، بسيار فراوان اند كه از مشهورترين آن ها بايد موارد زير را برشمرد:الفلك والقرآن از محمد توفيق صدقى، القرآن و الطب الحديث از عبدالعزيز اسماعيل، سنن الله الكونية والعوالم الاخرى از محمد الفندى، القرآن والعلم الحديث و ديگر نگاشته هاى مشابه از عبدالرزاق نوفل، العلوم الطبيعة فى القرآن از يوسف مروه با مقدمه اى از شهيد صدر و ...كهتنها شمار اندكى از نگاشته هاى بسيار در اين موضوع اند.در ايران نيز نگاشته هاى مستقل بسيارى در اين موضوع تدوين شدند؛ براى نمونه اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى از نيازمند، باد و باران در قرآن و مطهرات در اسلام از بازرگان، اولين دانشگاه و آخرين پيامبر از پاك نژاد، دانش عصر فضا و غير آن از حسين نورى، گذشته و آينده جهان از بى آزار شيرازى، پيام قرآن از مكارم شيرازى، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن از صادقى.دسته دوم از كتاب هايى كه به اين موضوع پرداخته اند، تفاسير قرآن هستند كه ضمن تفسير ترتيبى قرآن، به تناسب برخى آيات به اين موضوعات اشاره كرده اند.از ميان تفاسير، الجواهر فى تفسير القرآن الكريم طنطاوى، تنها تفسيركامل و در عين حال بسيار مفصل از قرآن است كه در 26 جلد و بسيار زودهنگام نگاشته شد. التفسير الفريد، محمد عبدالمنعم الجمال نيز اگرچه در مقدمه چنين ادعايى دارد و وعده داده است تا قرآن را در پرتو دانش جديد عالمان غرب و شرق تفسير كند؛ اما عملا چنين كارى نكرده است[60]، از اين رو نمى توان تفسير او را به داشتن صبغه علمى از ديگر تفاسير متمايز ساخت. طنطاوى در تفسير خود كوشيده است تا بيشترين اطلاعات علمى را حتى با ارائه عكس و جدول و صرفاً به بهانه آيات قرآنى در اختيار مسلمانان قرار دهد.در بسيارى از تفاسير ديگرى كه در اين دوره دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 277نگاشته شدند، به تفاوت از علم در تفسير استفاده شده است، اگرچه در عموم آن ها، مباحث علمى بسيار به اختصار ارائه شده اند.مفسران تفسير المنار در تفسير آيات مختلف به اجمال و تفصيل به يافته هاى علم روز اشاره[61] و در مواضع متعددى از اعجاز علمى قرآن ياد مى كنند.[62] برخى تفسيرهاى علمى آن ها از آيات و روايات، افراطى تلقى شده و مورد انتقاد قرار گرفته اند.[63] تفسير ابن عاشور و ابن باديس هم كه تا حد زيادى از المنار متأثر بوده اند، كم يا زياد به اين مباحث پرداخته اند.[64] علامه طباطبايى در الميزان در تفسير آيات متعددى به توضيحات علمى مى پردازند.[65] ايشان ضمن بحث از اعجاز قرآن، اعجاز علمى آن را هم يادآور مى شوند[66] و ضمن تفسير نيز احياناً از اعجاز علمى آيه ياد مى كنند.[67] محمدتقى شريعتى نيز در مقدمه تفسير نوين، به اعجاز علمى قرآن اشاره مى كند[68] و در تفسير نيز بدان مى پردازد.[69] مفسران تفسير نمونه نيز از يافته هاى علمى در تفسير آيات بهره گرفته اند.[70]در اينجا بايد از طبايع الاستبداد و مصارع الاستعباد از عبدالرحمن كواكبى ياد كرد كه ضمن آن به بحث از علم و دين پرداخته، به تفسير علمى پاره اى آيات مبادرت ورزيده است.[71]افزون بر اين نوع نگاشته ها، بايد به كتاب هايى مانند مدخل الى موقف القرآن الكريم من العلم از عمادالدين خليلى و قرآن و علوم طبيعت از گلشنى اشاره كرد كه اگرچه موضوعشان «قرآن و علم» است؛ اما با رويكردى كلامى به اين موضوع پرداخته، ارتباط علم و دين يا علم و قرآن يا رويكرد قرآن را به طبيعت به لحاظ نظرى بحث كرده اند و چون به طور مشخص در تفسير آيات از يافته هاى علمى بهره نگرفته اند، نمى توان در شمار تفاسير علمى طبقه بندى كرد.[72]در كنار اين همه بايد به موارد ديگرى هم اشاره كرد كه اگرچه اندك هستند؛ اما در عصر خود بسيار مهم و مؤثر بودند و آن ها كتاب هايى اند كه غيرمسلمانان در تأييد اعجاز علمى قرآن نگاشته اند؛ از جمله كتاب تورات، انجيل و قرآن و علم از موريس بوكاى فرانسوى كه با بررسى ارتباط اين كتاب هاى آسمانى با علم، اعتبار آن ها را ارزيابى كرده، بر آن است كه در اين ميان تنها قرآن است كه آموزه هاى آن، هيچ گونه تعارضى با دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 278علم نداشته، اصالت آن را ثابت مى كند.[73] از اين كتاب چند ترجمه به فارسى صورت گرفته، چنان كه به عربى نيز ترجمه شده است.2. به لحاظ تخصص نويسندگان:
همان طور كه پرداختن به بحث تفسير علمى به تفاسير محدود نشد، قلمزنى در اين موضوع نيز به عالمان دينى اختصاص نيافت. بسيارى از نگارندگان در اين موضوع، در علوم روز متخصص بوده اند؛ از جمله مى توان به غمراوى، جميلى، اسكندرانى، مروه، بازرگان، پاك نژاد، گلشنى، نورباكى و ... اشاره كرد كه در علوم شيمى، پزشكى، فنى و مهندسى متخصص بوده اند (اين اطلاعات بعضاً در مقدمه كتاب ها آمده است). شايد بتوان تفسير علمى را مانند علوم بين رشته اى تلقى كرد كه به دوگونه تخصص، در حوزه تفسير و در حوزه علم نياز دارد. ناآگاهى به هر يك از اين حوزه ها، نتيجه اى نااستوار خواهد داشت. بى شك ورود افراد متخصص در علوم به اين حوزه، موجب شده تا اشتباهاتى نظير علم دانستن احضار روح[74] و... كمتر تكرار شود، اگرچه در عين حال، ممكن بوده كه اين افراد در بخش تفسيرى، به اشتباهاتى درافتند؛ براى نمونه مى توان به نقدى اشاره كرد كه شهيد صدر بر كتاب يوسف مروه مبنى بر ارائه تفسير مادى از امور مجرد وارد آورده كه در اصل به نقص در تفكر دينى او بازمى گردد.[75]3. به لحاظ انگيزه:
اين مجموعه ها به لحاظ انگيزه و هدفى كه مؤلفان آن ها از پرداختن به تفسير علمى داشته اند، بعضاً تفاوت مى كند. شايد بتوان اين انگيزه ها را در قالب عناوين زير دسته بندى كرد:أ. انتقال آموزه هاى علمى:
انتقال آموزه هاى علمى به مسلمانان، انگيزه شكل گيرى مشهورترين و مفصل ترين نگاشته در تفسير علمى، يعنى تفسير الجواهر طنطاوى است.[76] طنطاوى كه از وضع حقارت بار جهان اسلام به شدت رنج مى برد[77] دستيابى دوباره به مجد و عظمت پيشين را تنها به كمك علم ميسر مى دانست[78] و براى تحقق اين هدف، با ارائه مباحث علمى در ضمن تفسيرش مى كوشيد تا با در آميختن مباحث علمى به قرآن كه جايگاهى بلند و ارزشمند نزد مسلمانان دارد، تصور نادرست آنان را كه اين علوم را متعلق به كفار دانسته، از آن گريزان بودند، از بين ببرد و در عين حال راه ميانبرى هم در دستيابى به علم ارائه دهد و در نتيجه مسلمانان را فرامى خواند تا با بهره گيرى از تفسير او و آموختن از آن، علم را بين امت مسلمان پراكنده سازند.[79] درك شيوه خاصى كه دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 279طنطاوى در زياده گويى و ارائه مطالب علمى بى ربط با آيه پى گرفته، تنها در پرتو شناخت انگيزه او ميسر است. اگرچه اين نگرش اصلاحى را به طور بارز در اين تفسير مى توان ديد؛ اما نمى توان بدان منحصر كرد. برخى كتاب هاى ساده تر و عمومى تر نيز بعضاً براى اصلاح فرهنگ مردم و رعايت بهداشت فردى و اجتماعى همين هدف را دنبال مى كنند.ب. اثبات اعجاز علمى قرآن:
عموم كتاب هايى كه در اين حوزه نگاشته شده اند، بر آن بوده اند تا با پرداختن به مباحث علمى در قرآن، همسويى آن را با علم و در نتيجه توانمندى آن را ثابت كنند[80] و با نماياندن اعجاز علمى قرآن تصريح كرده اند كه قرآن كريم با گستره دانشى كه در برگرفته فراتر از توان عقل بشرى است.[81] در همين راستا نيز بسيارى نام كتاب هاى خود را اصلاً «اعجاز طبى، علمى، ...» گذارده اند. از نظر داعيان دينى حتى شخصيت هايى مانند شهيد صدر، دعوت دينى در عصر حاضر به چنين مباحث علمى نياز دارد[82] و شرقاوى آن را نياز روحى مى داند.[83]ج. رفع شبهه تعارض علم و دين:
شبهه تعارض علم و دين، از موضوعات كلامى اى است كه از قرون وسطا در جوامع غربى، در نتيجه برخورد آمرانه ارباب كليسا با برخى يافته هاى علمى و گروهى از دانشمندان مطرح شده است. در دوره معاصر، در نتيجه تعامل جوامع اسلامى و غربى، همين شبهه به جامعه اسلامى نيز راه يافت و برخى شخصيت ها و بعضاً محققان غربى، در كنار برخى از مخالفان دين در جوامع اسلامى، با اين حربه به اسلام تاختند. موضع گيرى هاى يك بعدى و افراطى برخى عالمان دينى در برابر علم به دليل تعلق آن به جامعه غيردينى غرب و به عنوان يكى از مظاهر كفر و بى ايمانى و همچنين وضع عينى عموم جوامع اسلامى در دور بودن از مرزهاى علم و دانش به تشديد اين شبهه كمك كرده است، از اين رو بسيارى از انديشهوران دينى كوشيده اند تا بدان پاسخ گويند.گروهى به بحث هاى كلى درباره علم و دين پرداخته اند و به آيات و بعضاً روايات استناد كرده اند تا ثابت كنند كه اسلام نه تنها مخالف علم نيست، بلكه بدان تشويق و ترغيب هم مى كند، همچنان كه ورودشان به تفسير علمى از آيات معين هم، در جهت اثبات همين امر بوده است.[84] دسته اى ديگر از كتاب هاى تفسير علمى به موضوعى خاص از علم اختصاص يافته اند كه به دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 280ظاهر با آموزه هاى دينى در تعارض است. در اين نگاشته ها كوشش شده تا به نوعى اين تعارض رفع يا نظريه علمى نامعتبر معرفى شود يا آيات قرآنى مطابق با نظريات علمى تفسير شوند يا راهى ميانه برگزيده شود. از جمله اين موارد كتاب هايى درباره تكامل نگاشته مكارم، مصباح، سبحانى، مشكينى و بازرگان اند[85]، چنان كه معرفت در كتاب شبهات و ردود، بخشى را به اين گونه موضوعات اختصاص داده است.[86]4. به لحاظ اعتبار شيوه تفسيرى:
اين دسته از نگاشته ها بعضاً به لحاظ اعتبار شيوه تفسيرى شان، به افراطى و معتدل تقسيم شده اند.[87] ابوحجر مبناى خود را در اين داورى، مبتنى بر شيوه تفسير و در افتادن در تأويل دانسته است[88] و در ضمن موارد افراطى از تفسير عبده، طنطاوى، كواكبى، عبدالعزيز اسماعيل، حنفى احمد و نوفل ياد كرده است.[89] اگرچه او مواردى را از خطاهاى تفسيرى اين افراد مى شمارد، به نظر مى رسد، با اين موارد اندك، دادن حكم كلى درباره آن ها دقيق نباشد.اين نگاشته ها را از جهاتى ديگر نيز مى توان طبقه بندى كرد؛ به لحاظ تفصيل و اجمال در ارائه مباحث علمى، به لحاظ گستره آيات مورد استفاده كه آيا تنها به آيات صريح استناد كرده يا از آيات غيرصريح و داستان ها و ... هم بهره برده اند.طرفدارى و مخالفت با تفسيرهاى علمى:
به رغم اقبال گسترده اى كه در قرون اخير از تفسير علمى صورت گرفت، اين رويكرد تقريباً از همان ابتدا از سوى گروه هاى مختلف و از منظرهاى گوناگون با مخالفت روبه رو شد. شايد بتوان امين خولى را در شمار اولين انديشهوران مسلمانى دانست كه به رغم تجددطلبى، به مخالفت با اين گونه تفسير پرداخت. برخى نوانديشان دينى نيز كه بيشتر از منظر يك متن ادبى در قرآن نگريسته اند به پيروى از امين خولى به نقد اين جريان پرداخته اند، چنان كه گروهى از عالمان سنتى و بعضاً سَلَفى نيز كه رويكرد عقلانى علمى جديد را به كلى نادرست مى دانند، اين رويكرد را نقد كرده اند. از خولى، رشيدرضا، مراغى، عقاد، شلتوت، دروزه، خطيب، زرقانى، سيدقطب در كنار شاطبى ـ از قدما ـ به عنوان مخالف، و از عبده، طنطاوى، كواكبى، ابن باديس، دراز، غمراوى، شعراوى، ابن عاشور، فريد وجدى، نورسى در كنار غزالى، فخررازى، سيوطى، مرسى، زركشى به عنوان موافق ياد شده است.[90] در كنار اين موارد، برخى اسامى افرادى را دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 281به اين صف بندى افزوده اند كه قطعاً به اين بحث نظر نداشته اند؛ مانند آنكه در شمار موافقان تفسير علمى از ابن مسعود، علامه مجلسى و نيز ابن سينا، ملاصدرا و ملاهادى سبزوارى ياد كرده اند.[91] اينان توجه نداشته اند كه فيلسوفان از افراد ياد شده از اين رو به مباحث طبيعى پرداخته اند كه در شمار فلسفه قديم بوده است؛ و در واقع از رويكردى فلسفى برخوردارند؛ افزون بر اينكه اين ادعا در مورد برخى ديگر نيز با يك نمونه ثابت نمى شود.در ميان قرآن پژوهان ايرانى، به نظر مى رسد با اصل تفسير علمى مخالفت نشده و از عالمى نام برده نشده است.اين گونه طبقه بندى قرآن پژوهان به عنوان موافق و مخالف از جهاتى درخور تأمل است؛ نخست آنكه برخى از اينان صرفاً از جهتى خاص به نقد تفسير علمى پرداخته اند؛ اما با اصل آن مخالفتى نداشته اند؛ از جمله رشيدرضا و مراغى.[92] سيد قطب را نيز بايد در كنار همين افراد ياد كرد كه گرچه نقدى كلى بر تفسير علمى وارد مى كند؛ اما برخى صورت هاى آن را مى پذيرد[93]، به همين دليل برخى تقسيم سه گانه اى را ارائه داده و در گروه سوم قائلان به تفصيل را آورده اند.[94]دوم آنكه، برخى از كسانى كه از موافقان شمرده شده اند، لزوماً «طرفدار» يا «مدافع» نيستند، بلكه «موافق»اند، زيرا آن ها اگرچه تفسير علمى را جايز شمرده، بعضاً از آن بهره گرفته اند؛ اما جانبدارى يا تشويق و ترغيب چندانى نيز در سخنان آن ها يافت نمى شود، در حالى كه برخى ديگر مانند سر سيد احمد خان، اگرچه عملاً به تفسير علمى نپرداخته اند؛ اما مكرر از آن طرفدارى كرده اند.[95]منظرهاى گوناگون در تأييد يا ردّ:
با توجه به دقيق نبودن دسته بندى متفكران اسلامى، آنچه را در كلام افراد مختلف به عنوان اشكال يا حُسن، مطرح شده، بدون آنكه لزوماً گوينده آن را به طور كلى موافق يا مخالف بدانيم، مى توان در چند محور طبقه بندى كرد:1. از منظر معرفت شناختى. 2. با توجه به هدف قرآن. 3. با توجه به مخاطب. 4. با توجه به پيامد؛ 5. به لحاظ رعايت قواعد تفسيرى.1. از منظر معرفت شناختى:
موافقان و مخالفان تفسير علمى، آن را از منظر معرفت شناختى بررسى كرده اند.موافقان به آيات 38 انعام/6 و 89 نحل/16، در كنار رواياتى كه قرآن را مشتمل بر علم اولين و آخرين مى داند استناد كرده اند. طبق اين رويكرد به لحاظ معرفت شناسى، قرآن اصول همه علوم از دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 282جمله علوم طبيعى را دربرمى گيرد.[96]برخى اين ديدگاه را توسعه داده، مدعى شده اند كه قرآن نه تنها دربردارنده همه علوم است، بلكه با تأمل در آيات مربوط به آفرينش و بهره گيرى درست از آن مى توان به كشفيات جديد علمى رسيده، از قافله كنونى علم نيز پيش تر رفت.[97] البته شايد بتوان اين ديدگاه را بدين گونه تعديل كرد كه با دقت در آيات قرآنى و الهام گيرى از آن مى توان به نظريه پردازى در حوزه هاى علوم تجربى پرداخت. برخى نويسندگان، اين رويكرد را درباره احاديث و در حوزه روان شناسى مطرح كرده اند كه البته شايد با توجه به جزئى پردازى روايات، در حوزه احاديث عملى تر باشد[98]، چنان كه برخى از نويسندگان درحوزه تفسير علمى، عملاً به اين كار مبادرت ورزيده، به نظريه پردازى پرداخته اند[99]و برخى ديگر با ملاك قرار دادن قرآن، بين نظريه هاى علمى، گزينش كرده اند.[100]بسيارى از كسانى كه از علم در تفسير آيات بهره گرفته اند، لزوماً به اين دو اعتقاد (در برگيرى همه علوم و رسيدن به كشفيات جديد) باور نداشته اند. مهم ترين اشكالى كه به دلالت آيات مذكور وارد شده، آن است كه چون هدف قرآن هدايت بشر است، همه آنچه كه بيان كرده و از ذكرش فروگذار نكرده، چيزهايى است كه براى «هدايت» لازم است نه همه علوم.[101]در موضوع دوم نيز بسيارى از موافقان تفسير علمى هم اين ديدگاه را باور نداشته اند و به رغم طرفدارى جدى از تفسير علمى، رسيدن به كشفيات جديد را جز از طريق فراهم آمدن مقدمات علمى آن ميسر ندانسته اند.[102]مخالفان تفسير علمى، به لحاظ معرفت شناسى، اما از منظرى ديگر، اين رويكرد را نقد كرده اند؛ سيدقطب تفسير علمى را خطاى روش شناختى مى شمارد. او به لحاظ معرفت شناختى، آموزه هاى قرآنى را بدون اينكه بين مقام قرآن و مقام تفسير فرق بگذارد حقايق قطعى و نهايى و مطالب علمى را، چه حقايق و چه تئورى ها، غيرقطعى و محدود به تجربه و ابزار و شرايط بشرى مى خواند و ايجاد هرگونه ارتباط بين اين دوسطح مختلف معرفتى را اشتباه مى داند.[103] در عين حال او بهره گيرى از علم را در «تعميق و توسعه» مدلول آيه جايز و بلكه مطلوب مى شمارد؛ اما توضيح نمى دهد كه انواع «ارتباط» باطل بين دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 283مطالب علمى و قرآن چيست و چرا اين مورد اشكال ندارد، همچنان كه مراد او از توسعه و تعميق نيز كاملاً روشن نبوده، با شيوه تفسيرى وى سازگار نيست.[104]2. با توجه به هدف قرآن:
گروهى از قرآن پژوهان با توجه به هدف قرآن، به نقد تفسير علمى پرداخته اند. ايشان قرآن را كتاب هدايت دانسته اند كه در بحث از آفرينش تنها با اين هدف سخن مى گويد كه مخاطبان خود را متوجه نظم و تدبير عالم سازد كه بر مدبر و صانعى حكيم دلالت مى كند.[105] با در نظر گرفتن اين هدف قرآن، صرف توجه كلى به نظم و تدبير در عالم كافى است و نيازى به پرداختن به جزئيات مطالب نيست و حتى ممكن است پرداختن به جزئيات، مخاطب را از توجه به آن اهداف كلى باز دارد[106]، چنان كه بر تفسير علمى از آن رو اشكال كرده اند كه با پرداختن به جزئيات اين موضوع، قرآن را نه كتاب هدايت بلكه كتاب طب و هندسه و ... قرار داده است.[107]اگرچه مخالفان تفسير علمى از اين منظر موافقان را نكوهيده اند، عموم طرفداران نيز بر همين امر تأكيد داشته اند. عبده كه در قرآن به عنوان كتاب دين و هدايت مى نگرد، تأكيد مى كند كه هدفش تأمين سعادت انسان در دنيا و آخرت است و به هر موضوعى غير آن پرداخته باشد، صرفاً وسيله اى براى تحقق آن اهداف برتر است.[108] مؤلفان كتاب هاى خاص در تفسير علمى نيز بر همين حقيقت پاى فشرده اند.[109] با اين همه برخى از طرفداران تفسير علمى، عنايت قرآن را به علم، فراتر از يك مقدمه براى اثبات صانع و ... دانسته و اهتمام قرآن را به علم، مشوقى براى پرداختن به آن معرفى كرده اند. عبدالرزاق نوفل در عين آنكه قرآن را كتاب تشريع و معاملات، تأمل و عبادات، توحيد و ايمان، بلاغت و ادب مى داند، آن را كتاب علم هم مى خواند.[110] طنطاوى نيز بر آن است كه قرآن اهتمام ويژه اى به علم دارد و در بيش از 750 آيه به صراحت، تنها درباره جهان طبيعت سخن گفته است.[111]3. با توجه به مخاطب:
توجه به فهم مخاطبان اوليه، از مهم ترين مبانى نقد تفسير علمى است كه در اصل شاطبى آن را مطرح كرده است. او فهم مخاطبان اوليه را كه عالم ترين و آگاه ترين به قرآن مى داند، فهم نهايى از قرآن تلقى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 284مى كند[112] و نپرداختن ايشان را به تفسير علمى، ملاك نادرستى اين شيوه تفسيرى مى داند.[113]در دوره معاصر، امين خولى اين ديدگاه را با پردازشى نو، در قالب اصولى براى درك متن به طور كلى و درك قرآن به طور خاص، ضابطه مند ساخت. از نظر او قرآن در ظرف زمانى و مكانى خاص نازل شده است. اين ظرف تاريخى در تعيين معنا و مراد آن جايگاهى ممتاز دارد و همان گونه كه در فهم معناى واژگان عربى قرآن بايد آن را از وراى 15 قرن تحول و دگرگونى، به معناى عصر نزول فهميد و تفسير كرد، بايد توجه داشت كه قرآن كه در اوج بلاغت قرار دارد، نه از فراز تاريخ بلكه در خطاب با مردمان عصر نزول نازل شده است و نمى تواند بليغانه آن ها را مخاطب قرار دهد، در حالى كه از سخنش هيچ درنمى يابند. اگر آن را فهميده اند بايد در كلامشان نمود يابد و اگر نفهميده اند، قرآن را چگونه مى توان بليغ شمرد؟ بر اين اساس خولى دو قاعده را براى درك قرآن، پايه مى گذارد:أ. بايد واژگان قرآنى را در معناى عصر نزول آن به كار برد. ب. فهم ما از قرآن بايد در سطح فهم مخاطبان اولين (عصر نزول) از آن باشد.[114]سخن خولى در كلام بسيارى از مخالفان تفسير علمى، بازتاب مى يابد و بعضاً ارزش گذارى هاى ايمانى نيز بدان افزوده مى گردد. محمدكامل حسين با تكرار همين ادعا، تفسير علمى را حكايتگر ضعف ايمان قائلان بدان مى داند[115] و برخى[116] از جمله عزت دروزه آن را مخالفت با پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) تلقى مى كنند كه مفسر تفسير علمى در واقع بر آن است كه نبى اكرم(صلى الله عليه وآله) به همه آنچه در قرآن آمده، آگاه نبوده است.[117] در واقع او بر آن است كه بايد همه فهم پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از قرآن گرچه مخاطبان آن دوره آمادگى فهم و پذيرش را نداشته باشند، بيان و به ما منتقل مى شده است كه البته تنها به حذف تفسير علمى بلكه به انكار هرگونه تفسيرى فراتر از روايات، مى انجامد.[118]اين ديدگاه را برخى ديگر نقد كرده اند؛ از نظر ايشان صرف اينكه مخاطبان نخستين، مفهوم اصلى را دريابند، در تحقق بلاغت قرآن و لحاظ كردن مخاطب كافى است و آگاهى از بيش از آن لازم نيست.[119] در عين حال كه برخى ديگر اين ادعا را زير سؤال برده اند كه بر چه اساس مى توان ادعا كرد كه عرب همه مفاهيم قرآنى را دريافته اند؛ همچنان كه چرا بايد از نص قرآنى كه در مقابل فهم معانى مختلف از آن انعطاف دارد، به اعتبار دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 285فهم محدوده بشرى يك دوره خاص، دست كشيد.[120]موافقان تفسير علمى نيز در اثبات حقانيت روش تفسيرى خود از جهتى ديگر مخاطبان را لحاظ كرده اند. (=> ادامه مقاله، اعجاز علمى)4. با توجه به پيامد:
تفسير علمى با توجه به پيامد آن مورد تأييد و تكذيب قرار گرفته است. مخالفان با تأمل در تاريخ پر فراز و نشيب علم و عمر كوتاه تئورى ها و يافته ها كه با كشفى ديگر زير سؤال مى روند (عمرى كه با شتاب يافتن كشفيات در عصر انفجار اطلاعات كوتاه و كوتاه تر مى گردد) با تفسير علمى مخالفت ورزيده اند، چرا كه در تفسير علمى با ايجاد پيوند بين قرآن و علم، سرنوشت اين دو به نوعى به هم گره مى خورد و با سقوط هر تئورى، اعتبار قرآن نيز به چالش كشيده مى شود.[121] اين نگرانى به روشنى با تأمل در سرنوشت تفسير الجواهر تأييد مى شود كه در آغاز بسيار با استقبال روبه رو شد ولى پس از مدت كوتاهى از رونق افتاد.[122] در مقابل، موافقان تفسيرعلمى، با توجه به پيامد آن كه بعضاً به اثبات «اعجاز علمى» قرآن مى انجامد از آن دفاع كرده اند.مهم ترين ثمره تفسير علمى و نقطه قوت آن را بايد اثبات اعجاز علمى براى قرآن دانست. در تعريف اعجاز علمى، وجه اعجاز و صحت استعمال اين تعبير بين قرآن پژوهان نظر واحدى نيست؛ برخى اعجاز علمى قرآن را به عدم تصادم آن با يافته هاى علمى، تفسير كرده اند[123] كه در اين صورت اعجازى است ناظر به كليت قرآن و نه موردى خاص و جزئى در يك آيه.[124]دسته اى ديگر فراتر از عدم تصادم، اشاره آن را به كشفيات علمى جديد، وجه اعجاز آن تلقى كرده اند.[125] برخى ديگر مانند شهيد صدر عدم تناقض قرآن با علوم ثابت را، امتياز قرآن تلقى مى كند؛ اما از آن با تعبير اعجاز ياد نمى كند.[126]از نظر پاره اى از محققان، آنچه اعجاز علمى خوانده شده، در واقع نوعى اعجاز بيانى است كه به نوع به كاربردن تعابير و واژگان بازمى گردد كه تعابير به كار رفته در قرآن از آنچنان انعطافى در تفسير و فهم و اطلاق برخوردار است كه هم عرب معاصر نزول، آن را مى فهميدند، هم مسلمانان عصر حاضر آن را با فهم و درك خود از طبيعت همسو و هماهنگ مى يابند.[127]با اين همه اگرچه در اعجاز ناميدن اين دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 286خصوصيت قرآن اختلاف نظر وجود دارد[128] اما عدم تصادم قرآن با علم، ظاهراً حداقل ويژگى اى است كه موافق و مخالف بر آن اتفاق دارند.[129]همان طور كه پيش از اين آمد، مخالفان تفسير علمى با استناد به پيامد تفسير علمى كه درافتادن قرآن به چالش هاى ناظر به علم بود و با لحاظ مخاطبان آن كه به مخاطبان اوليه محدود شد، به مخالفت با تفسير علمى پرداختند. موافقان تفسير علمى، از هر دو منظر ولى با تفسيرى ديگر، از ضرورت آن دفاع كردند كه هر دو استدلال به «اعجاز علمى» قرآن بازمى گردد. از يك سو، تفسير علمى را به دليل ثمره مهم آن (اثبات اعجاز علمى) ستودند و از سوى ديگر اعجاز علمى را براى قرآن ضرورى تلقى كردند كه دعوت خود را متوجه تمامى عالميان كرده است و از فراز تاريخ همه انسان ها را در همه مكان ها و زمان ها مخاطب ساخته است. ايشان با توجه به جاودانگى دعوت قرآن، مدعى شده اند كه اين دعوت جهان شمول و زمان شمول، اعجازى جهان شمول و زمان شمول مى طلبد؛ اعجازى كه به فهم عرب محدود نباشد و آن، اعجاز علمى قرآن است كه براى مردمانى كه بلاغت زبان قرآن را درنمى يابند، بهترين و روشن ترين حجت است.[130]در مقابل اين عده، مخالفان تفسير علمى، به همين قدر اكتفا كرده اند كه حداقل شرط لازم براى جاودانگى پيام قرآن، نه اعجاز علمى، بلكه عدم تصادم آن با علم است.[131] اين ديدگاه درباره تفسير علمى در كلام موافقان هم آمده است؛ اما به هيچ رو به انكار تفسير علمى نمى انجامد، زيرا اثبات اين عدم تصادم جز با عرضه قرآن بر علم و تفسير علمى از آن، ميسر نيست.5. به لحاظ رعايت قواعد تفسيرى:
از مهم ترين نقدهايى كه متوجه تفسير علمى شده است، نقد تفاسير نادرستى است كه بعضاً در اين نوع تفسير از قرآن، روى داده و موجب شده، مطالبى بر قرآن تحميل گردد كه آيه از آن بيگانه است. همين امر راه را براى مخالفان گشوده است تا با استناد به نمونه هايى از اين گونه تفسيرها، تفسير علمى را به كلى نقد كنند.[132] تفسير «غُثَـاءً اَحوى» (اعلى/87، 5) به زغال سنگ و تفسير آن به اينكه در اين آيه به مراحل مختلف زمين شناسى اشاره شده[133] يا تفسير آيه «... اَن تَنفُذوا مِن اَقطارِ السَّمـوت ...» (الرحمن/55، دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 28733) به دعوت براى رفتن به فضا از اين موارد است.[134]تعميم روابط حاكم بر يك نظام، بر نظام ديگرى يا برعكس، مانند تطبيق پيوندهاى شيميايى بر پيوندهاى عاطفى انسانى[135] و تطبيق فعاليت هاى بدن با همان تعداد حرفه در شهر[136] از اشكالات ديگر اين گونه تفسير است كه تا حدى به خطاى معرفت شناسانه مفسر بازمى گردد.علم زدگى در تفسير به گونه اى كه تفسيرى مادى از امور غيرمادى داده شود مانند تفسير نور در آيه «اَللّهُ نورُ السَّمـوتِ والاَرضِ» (نور/24، 35) به نور فيزيكى[137] يا تفسير ملائكه به نيروهاى طبيعى[138] از ديگر نقدهاى وارد بر اين شيوه تفسيرى است.[139] موافقان تفسير علمى نيز به اين گونه موارد نادرست توجه و آن ها را نقد كرده اند.[140] البته همه مواردى را كه تفسير پژوهان خطا دانسته اند، لزوماً خطا نيستند و اين داورى در پاره اى موارد مبتنى بر پيش فرض هاى كلامى مورد اختلاف بين عالمان مسلمان است[141] و به درستى متذكر شده اند كه صرف وجود پاره اى خطاها از سوى برخى افراد نبايد موجب شود تا اصل اين رويكرد، نادرست دانسته شود.[142] اشتباه در هر شيوه تفسيرى و از هر مفسرى ممكن است روى دهد.مقبوليت تفسير علمى و قاعده مند ساختن آن:
به رغم اختلاف نظر در تفسير علمى، دست كم بخشى از آن را عموم مفسران پذيرفته اند؛ از يك سو عموماً از آن درمواردى كه به فهم بهتر و عميق تر آيات كمك مى كند، بهره برده اند[143] و از سوى ديگر مهم ترين ثمره آن، يعنى اعجاز علمى را حداقل در عدم تعارض آموزه هاى قرآنى با علوم جديد و اينكه با يافته علمى امروز بهتر و روشن تر از باورهاى پيشينيان تفسير مى شوند، پذيرفته اند[144] و افرادى مانند سيدقطب كه نقدهايى را بر آن وارد ساخته اند، عملاً بدان مى پردازند و در موارد گوناگون با افتخار از اعجاز علمى آن سخن مى گويند.[145] توجه به اين نكته قوت تفسير علمى، در كنار درنظر گرفتن معايب و مشكلات آن از جمله اشتباهاتى كه بعضاً بدان درغلتيده اند يا دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 288چالشى كه در نتيجه تحول يافته هاى علمى، بدان مبتلا مى گردد، موجب شده است تا با بيان قواعدى براى تفسير علمى بكوشند ضوابطى را تعيين كنند كه استوارى تفسير علمى را موجب گردد، در عين آنكه كمترين پيامد منفى و اشتباه را درپى داشته باشد.به نظر مى رسد از نظر عموم مفسران و قرآن پژوهان، تفسير علمى در صورت رعايت برخى قواعد، پذيرفته است.[146] در شمار اين قواعد اتفاق نظر وجود ندارد و دو[147]، سه[148]، 4[149]، 5[150] و حتى 10[151] مورد را بيان كرده اند. به نظر مى رسد، مهم ترين شروط ياد شده، دو شرط اصلى اند كه اولى، رعايت قواعد فهم زبانى است كه توجه به معناى لغت، رعايت ظواهر آيات و توجه به سياق است و شرط دوم ناظر به موضوعات علمى است كه معتبر باشد و برخى مواردى كه مطرح شده اند، چندان ضرورت ندارند؛ مانند برخوردارى از علم موهبتى الهى و آشنايى با تفاسير مختلف، در حالى كه اشاره كردن به برخى ديگر، گرچه در هر تفسيرى لازم اما يادآورى آن مفيد است؛ مانند پرهيز از زياده روى در بحث علمى و خروج از چارچوب آيه با توجه به هدف هدايتى قرآن از آن آيه و نيز جمع آورى همه آيات در يك موضوع و سپس تفسير آن. در عين حال برخى در مقام تفسير از احاديث نيز بهره گرفته و كوشيده اند تا با جزئياتى كه در روايات بيان شده، تفسيرى دقيق تر از آيه ارائه دهند.[152] نكته جالب آنكه غنيم شيوه و قواعد تفسير علمى را در 21 تفسير شناسايى كرده است و كوشيده مواردى را كه وضع كرده عملا رعايت كند.[153]در اينجا تنها به دو قاعده اصلى كه يكى ناظر به شيوه تفسيرى و دومى ناظر به نوع مطالب علمى مورد استفاده است، بسنده مى شود.1. رعايت قواعد فهم زبانى و رعايت ظاهر آيات:
پاى بندى به ظاهر آيات، مراجعه به معناى لغوى عصر نزول و رعايت قواعد زبانى در فهم كلامى و انصراف از حقيقت به مجاز، مهم ترين شرطى است كه براى اعتبار هر تفسيرى از قرآن، از جمله تفسير علمى لازم است.[154] عبدالرزاق نوفل كه خود از طرفداران تفسير علمى است شيوه كسانى را كه بدون توجه به سياق آيات به تفسير علمى پرداخته اند، نقد كرده است.[155] برخى از معاصران آورده اند كه اهل علم فراتر از معانى دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 289ظاهرى، معانى دقيق ديگرى را مى يابند كه از نص صريح يا از اشارات و رموز قرآن دريافت مى شوند.[156]2. تفسير بر اساس حقايق علمى:
قرآن پژوهان براى حفظ تفسير علمى از در افتادن به فراز و فرودهايى كه در عرصه علم و تئورى پردازى هاى آن صورت مى گيرد، لازم دانسته اند كه مفسر، تنها با بهره گيرى از مسلمات علمى كه درباره صحت و استوارى آن، يقين كامل وجود دارد، به تفسير علمى از آيات بپردازد و از تئورى هاى غير قطعى استفاده نشود.[157] نوفل، مطالب علمى را به دو دسته نظريات و حقايق قسمت مى كند و تنها بهره گيرى از نوع دوم را كه قطعيت آن ثابت شده مناسب مى داند.[158] عبدالعزيز اسماعيل در مقدمه كتابش الاسلام والطب الحديث همين سخن را يادآور مى شود.[159]برخى با فرق نهادن بين امور قطعى و ظنى، در انتساب اين امور به قرآن به نوع اسناد توجه كرده اند و اسناد به امور قطعى را به طور قطعى و به امور ظنى را به طور ظنى لازم دانسته اند؛[160] البته ايشان به طور مستقل در مقام بحث از تفسير علمى نيستند.در كنار شروط مذكور، پاره اى از انديشهوران، ازاين فراتر رفته و به قيودى اشاره كرده اند كه در مقام تعارض يافته هاى علمى و آيات قرآن پديد مى آيد؛ علامه طباطبايى آيات قرآن را به آنچه تحمل معانى متعدد را دارد و آياتى كه به يك معناى خاص تصريح دارد و مطالب علمى را به مسلمات و فرضيات قسمت كرده است.[161] در اين صورت 4 شكل براى تعارض پديد مى آيد كه با بررسى نمونه ها و موارد مى توان نظر ايشان را چنين جمع بندى كرد:1. مسلمات علمى مخالف با نص قطعى: در چنين مواردى مانند مسئله 7 آسمان، بايد در داورى توقف كرد؛ نه حقانيت علم را انكار كرد، نه از صريح نص دست برداشت[162]، بلكه تبيين آيه را به آينده و دستيابى به اطلاعات جديد واگذارد.[163]2. مسلمات علمى مخالف با آيات تأويل پذير: در چنين مواردى آيه با توجه به آن قرينه قطعى تأويل مى گردد. چنان كه علامه طباطبايى خود در مسئله شهاب هاى آسمانى در رجم شياطين، در تفسير پيشينيان به استناد آيات علمى، تجديد نظر كرده اند.[164]دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 2903. فرضيات علمى مخالف با آيات تأويل پذير: در چنين مواردى اگر چه آيه تحمل معانى مختلف را دارد، اما از آنجا كه فرضيات علمى، غيرقطعى اند، قرينه مناسبى براى تأويل آيه و دست كشيدن از ظهور آن تلقى نمى شوند. علامه طباطبايى در تفسير آيات خلقت آدم گرچه آيات را تأويل پذير مى دانند[165] ديدگاه علم را نيز به دليل غيرمسلم بودن، قرينه مناسبى براى تأويل نمى دانند.[166]4. فرضيات علمى مخالف با نص قطعى: اگرچه علامه طباطبايى به صراحت رأى خود را در چنين صورتى بيان نمى كند و با مصداقى از آن نيز مواجه نشديم؛ اما با توجه به مورد پيشين، در اين مورد نيز، فرضيات علمى را براى تأويل آيات مناسب نمى بيند.فرجام سخن آنكه، اگر چه نتوان ضرورتى براى تفسير علمى بيان كرد، با اين همه نمى توان در صورت رعايت شروط لازم در تفسير، از آن نهى كرد. در عين حال كه اهميت و كاركرد آن چنان گسترده و مهم است كه عموم مفسران به طور محدودى از آن بهره گرفته اند.منابع
آيينه پژوهش (مجله)، قم، دفتر تبليغات اسلامى؛ اتجاهات التجديد فى تفسير القرآن الكريم فى مصر، محمد ابراهيم الشريف، قاهرة، دارالتراث، 1402 ق؛ اتجاهات التفسير فى العصر الحديث، عبدالمجيد المحتسب، بيروت، دارالفكر، 1393 ق؛ اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، فهد بن عبدالرحمن الرومى، السطورية، 1407 ق؛ الاتقان، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش سعيد المندوب، لبنان، دارالفكر، 1416 ق؛ احياء علوم الدين، الغزالى (م. 505 ق.)، بيروت، دار الكتب العربى؛ الاشارات العلمية فى القرآن الكريم، غنيم كارم، قاهرة، دارالفكر العربى، 1415 ق؛ اصول التفسير و قواعده، خالد عبدالرحمن العك، دارالنفائس، 1406 ق؛ الاعجاز الطبى فى القرآن، محمود دياب، قاهرة، دارالشعب، 1408 ق؛ اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، يدالله نيازمند، محمدى، 1363 ش؛ الاكليل فى استنباط التنزيل، السيوطى (م. 911 ق.)، به كوشش عامربن على، جدّة، دارالاندلس الخضراء، 1422 ق؛ اولين دانشگاه و آخرين پيامبر، سيد رضا پاك نژاد (م. 1360 ش)، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1349 ش؛ باد و باران در قرآن، مهدى بازرگان، به كوشش جعفرى؛ البرهان فى علوم القرآن، الزركشى (م. 794 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1415 ق؛ پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، محمد على رضائى اصفهانى، قم، كتاب مبين، 1381 ش؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تسنيم، جوادى آملى، قم، اسراء، 1378 ش؛ التعبير الفنى فى القرآن، امين البكرى، بيروت، 1393 ق؛ التفسير الحديث، محمد عزّة دروزة (م. 1404 ق.)، بيروت، دارالغرب الاسلامى، 1421 ق؛ تفسير التحرير والتنوير، ابن عاشور (م. 1393 ق.)، تونس، الدار التونسية، 1997 م؛ تفسير علمى قرآن، ناصر رفيعى محمدى، قم، فرهنگ گستر، 1379 ش؛ التفسير العلمى للآيات الكونية فى القرآن، حنفى احمد، مصر، دارالمعارف، 1960 م؛ التفسير العلمى للقرآن فى الميزان، احمد عمر ابوحجر، بيروت، دارقتيبة، 1411 ق؛ التفسير العلمى المعاصر، سليمان القرعاوى، رياض، دارالحضارة، 1424 ق؛ التفسير الفريد للقرآن المجيد، محمد عبدالمنعم الجمال، دارالكتاب الجديد؛ تفسير القرآن الكريم، محمود دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 8، صفحه 291الشلتوت، تهران، التقريب بين المذاهب الاسلامية، 1379 ش؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين (م. 1050 ق.)، به كوشش خواجوى، قم، بيدار، 1366 ش؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375 ش؛ تفسير نوين، محمد تقى شريعتى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1368 ش؛ تفسير و مفسران، معرفت، قم، التمهيد، 1373 ش؛ التفسير والمفسرون، محمد حسين الذهبى، قاهرة، دارالكتب الحديثة، 1396 ق؛ الجواهر، طنطاوى بن جوهرى (م. 1358 ق.)، به كوشش احمد سعدعلى، بيروت، دارالفكر 1355 ق؛ جواهر القرآن، الغزالى (م 505 ق.)، بيروت، دارالآفاق الجديدة، 1978 م؛ دائرة المعارف الاسلاميه، ترجمه: احمد شنتاوى و ديگران، بيروت، دارالمعرفة، 1933 م؛ دانشنامه جهان اسلام، زير نظر حداد عادل و ديگران، تهران، بنياد دائرة المعارف اسلامى، 1378 ش؛ درآمدى بر تفسير علمى قرآن، محمد على رضائى اصفهانى، قم، اسوه، 1375 ش؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554 ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 ش؛ زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن، محمد صادقى، تهران، مصطفوى، 1356 ش؛ سورة الرحمن و سور قصار، الشوقى ضيف، قاهرة، دارالمعارف؛ سيد جمال الدين اسد آبادى و تفكر جديد، كريم مجتهدى، تهران، تاريخ ايران، 1363ش؛ شبهات و ردود، معرفت، قم، التمهيد، 1423 ق؛ شريعت در آينه معرفت، عبدالله جوادى آملى، تهران، مركز فرهنگى رجاء، 1372 ش؛ عقلگرايى در تفاسير قرن چهاردهم، شادى نفيسى، قم، دفتر تبليغات، 1379 ش؛ علوم الحديث (مجله)، تهران، مركز علوم الحديث؛ العلوم الطبيعية فى القرآن، يوسف المروة، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1378 ق؛ فخرالدين رازى من خلال تفسيره، عبدالعزيز المجذوب، تونس، الدارالعربية، 1400 ق؛ الفكر الدينى فى مواجهة العصر، عفت الشرقاوى، بيروت، دارالعودة، 1979 ق؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م. 1386 ق.)، القاهرة، دارالشروق، 1400 ق؛ القرآن والعلم الحديث، عبدالرزاق نوفل، بيروت، دارالكتاب العربى، 1404 ق؛ قرآن و علوم طبيعت، مهدى گلشنى، تهران، مطهر، 1375 ش؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ كشف الاسرار النورانية القرآنيه، محمدبن احمد الاسكندرانى، قاهرة، الركابى؛ كيف نتعامل مع القرآن العظيم، يوسف القرضاوى، قاهرة، دارالشروق، 1421 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406 ق؛ مدخل الى موقف القرآن الكريم من العلم، عماد الدين الخليل، مطبعة الزهراء، 1405 ق؛ مع الطب فى القرآن، محمد محمود عبد الله، بيروت، مؤسسة الايمان، 1417 ق؛ مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، موريس بوكاى، ترجمه: ذبيح الله دبير، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365 ش؛ مناهج تجديد فى النحو والبلاغة، امين الخولى، دارالمعرفة، 1961 م؛ الموافقات فى اصول الشريعه، ابراهيم بن موسى الشاطبى، بيروت، دارالمعرفة، 1415 ق؛ موضع علم و دين در خلقت انسان، احد فرامرز قراملكى، تهران، مؤسسه فرهنگى آرايه، 1373 ش؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛Nurbaki, Haluk _ Verses from the holy Quran and the facts of Science, Translated by Melin Beynam Kitabbhavan, New Dehli, 1998.شادى نفيسى[1]. دائرة المعارف الاسلاميه، ج 5، ص 357.[2]. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 519.[3]. ر. ك: اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 548؛ التعبير الفنى، ص 125.[4]. التعبير الفنى، ص 125.[5]. ر.ك: التفسير العلمى للقرآن، ص 66.[6]. ر.ك: اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ص 545 - 549.[7]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ص 550؛ تفسير علمى قرآن، ج 1، ص 140.[8]. ر.ك: تفسير و مفسران، ج 2، ص 466 - 480.[9]. ر.ك: التفسير العلمى للقرآن، ص 66.[10]. الجواهر، ج 1، ص 3؛ الاشارات العلميه، ص 6.[11]. اولين دانشگاه، ج 1، ص 22.[12]. ر. ك: كشف الاسرار، ج 8، ص 511؛ مجمع البيان، ج 9، ص 8؛ روض الجنان، ج 1، ص 156 - 158.[13]. التبيان، ج 1، ص 102 - 103.[14]. التبيان، ج 9، ص 110.[15]. همان، ص 447.[16]. التبيان، ج 7، ص 498.[17]. التبيان، ج 4، ص 216.[18]. روض الجنان، ج 11، ص 317.[19]. روض الجنان، ج 10، ص 99.[20]. اتجاهات التفسير فى العصر الحديث، ص 252 - 254؛ تفسير علمى قرآن، ج 1، ص 180 - 183.[21]. تفسير صدرالمتالهين، ج 2، ص 10، 30، 289؛ ج 5، ص 319، 359 - 361.[22]. التفسير الكبير، ج 13، ص 106؛ ج 24، ص 13 - 14.[23]. همان، ج2، ص102 - 104؛ ج27، ص104،105.[24]. همان، ج 19، ص 170.[25]. همان، ج2، ص156- 158؛ ج4، ص180 - 186.[26]. همان، ج 20، ص 8 - 10.[27]. همان، ج 13، ص 109.[28]. الرازى مفسراً، ص 257 - 280؛ فخر رازى من خلال تفسيره، ص 133 - 171.[29]. التفسير الكبير، ج 13، ص 109 - 110.[30]. همان، ج 8، ص 404.[31]. همان، ج 2، ص 158.[32]. همان، ص 156.[33]. همان، ج 4، ص 181 - 182.[34]. همان، ص 180.[35]. همان، ج 24، ص 186.[36]. همان، ص 100 - 101.[37]. التفسير الكبير، ج 19، ص 176؛ ج 1، ص 7.[38]. التفسير الكبير، ج 24، ص 14؛ ج 19، ص 171 - 176.[39]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 525.[40]. جواهر القرآن، ص 39.[41]. البرهان فى علوم القرآن، ج 2، ص 290 - 291.[42]. الاتقان، ج 2، ص 272.[43]. همان، ص 272 - 279.[44]. ر.ك: الاكليل فى استنباط التنزيل، ج 1، ص 224؛ ج 3، ص 960 - 961 ، 969.[45]. الاتقان، ج 2، ص 332 - 336.[46]. الموافقات، ج 2، ص 389.[47]. همان، ج 3، ص 339 - 340.[48]. التفسير العلمى للقرآن، ص 142 - 162؛ اتجاهات التفسير فى العصر الحديث، ص 254 - 256؛ اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 551، 555، 557 - 558.[49]. احياء علوم الدين، ج 1، ص 524 - 525.[50]. جواهرالقرآن، ص 25.[51]. همان، ص 26.[52]. الاتقان، ج 2، ص 501.[53]. الموافقات، ج 3، ص 339؛ نيز ر. ك: ج 2، ص 389 - 390.[54]. سيد جمال و تفكر جديد، ج 3، ص 23.[55]. كشف الاسرار النورانيه، ج 1، ص 4.[56]. همان، ص 107 - 109.[57]. همان، ص 178 - 191. [58]. همان، ج 2، ص 100 - 110.[59]. همان، ص 115 - 119.[60]. ر . ك: تفسير فريد، ج 1، ص 483 - 486؛ ج 4، ص 2664.[61]. ر. ك: تفسير المنار، ج 8، ص 482 - 489.[62]. ر. ك: تفسير المنار، ج 1، ص 210 ـ 212؛ ج 11، ص 302؛ ج 12، ص 16 ـ 17.[63]. التفسير العلمى للقرآن، ص 169 ، 171.[64]. همان، ص 218 ـ 224 ، 259.[65]. ر. ك: الميزان، ج 1، ص 396؛ ج 20 ص 32 و....[66]. الميزان، ج 1، ص 59، 73 - 78.[67]. الميزان، ج 12، ص 146.[68]. تفسير نوين، ص 66 - 67.[69]. ر. ك: تفسير نوين، ص 11، 18، 143 - 155.[70]. ر. ك: نمونه، ج 13، ص 399؛ ج 11، ص 182 - 183.[71]. التفسير العلمى للقرآن، ص 188 - 192.[72]. ر.ك: مدخل الى موقف القرآن، ص 8 - 11؛ قرآن و علوم طبيعت، ص 7 - 8.[73]. مقايسه اى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ص 9 - 11 ، 337.[74]. جواهر القرآن، ج 1، ص 88 و ... .[75]. العلوم الطبيعة فى القرآن، ص 37.[76]. عقلگرايى در تفاسير قرن چهاردهم، ص 137.[77]. ر.ك: جواهر القرآن، ج 25، ص 54.[78]. همان، ج 2، ص 86.[79]. ر.ك: همان، ص 204.[80]. اعجاز قرآن از نظر علوم امروزى، ص 18؛ زمين و آسمان و ستارگان، ص 2 - 3.[81]. ر.ك: الاعجاز الطبى القرآن، ص 18؛ التفسير العلمى للآيات الكونيه، ص 437؛ الاشارات العلمية فى القرآن، ص 15 ، 18.[82]. العلوم الطبيعة فى القرآن، ص 36.[83]. الفكر الدينى فى مواجهة العصر، ص 442 - 444.[84]. ر. ك: قرآن و علوم طبيعت، ص 11 - 41، 51 - 72؛ العلوم الطبيعة فى القرآن، ص 70؛ اولين دانشگاه، ج 1، ص 270 - 282.[85]. ر.ك: موضع علم و دين در خلقت انسان، ص 169 - 172.[86]. شبهات وردود، ص 312 - 349.[87]. ر. ك: التفسير العلمى للقرآن، ص 169 - 269.[88]. التفسير العلمى للقرآن، ص 170.[89]. همان، ص 171 - 213.[90]. ر.ك: الاشارات العلمية فى القرآن، ص 113 - 125 ، 128 - 148؛ التفسير العلمى للقرآن، ص 297 - 355؛ التفسير و المفسرون، ج 2، ص 519 - 532.[91]. درآمدى بر تفسير علمى قرآن، ص 292 - 306.[92]. التفسير والمفسرون، ج 2، ص 519.[93]. ر.ك: فى ظلال القرآن، ج 1، ص 183.[94]. درآمدى بر تفسير علمى قرآن، ص 327 - 346.[95]. دانشنامه جهان اسلام، ج 7، ص 691.[96]. القرآن والعلم الحديث، ص 23؛ التفسير العلمى للآيات الكونيه، ص 5 - 6؛ ر. ك: اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 575.[97]. جواهر القرآن، ج 3، ص 19؛ ج 5، ص 55؛ التفسير العلمى للآيات الكونيه، ص 28؛ شريعت در آينه معرفت، ص 182.[98]. علوم حديث، ش 29، س 82، ص 25؛ «بهره گيرى از حديث در روانشناسى».[99]. زمين و آسمان و ستارگان، ص 38 - 39.[100]. اولين دانشگاه، ج 1، ص 271 - 272.[101]. تفسير شلتوت، ص 11؛ الميزان، ج 12، ص 324 - 325؛ العلوم الطبيعة فى القرآن، ص 38.[102]. الاشارات العلمية فى القرآن، ص 61 - 62.[103]. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 182.[104]. عقلگرايى در تفاسير قرن چهاردهم، ص 177 - 181.[105]. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 485 - 494؛ ر. ك: اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 581؛ سورة الرحمن، ص 10.[106]. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 485 - 494؛ سورة الرحمن، ص 10؛ التفسير الحديث، ج 2، ص 190 - 191.[107]. التفسير و المفسرون، ج 2، ص 485 - 494؛ مناهج تجديد، ص 294؛ تفسير شلتوت، ص 13.[108]. تفسير المنار، ج 1، ص 17 ، 25.[109]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر،ج 2، ص 571؛ مع الطب فى القرآن، ص 24؛ باد و باران، ص 13 ـ 15.[110]. القرآن و العلم الحديث، ص 23.[111]. جواهر القرآن، ج 1، ص 3؛ ج 25، ص 55.[112]. الموافقات، ج 2، ص 389.[113]. همان، ج 3، ص 340.[114]. مناهج تجديد، ص 293 - 294.[115]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 588.[116]. اتجاهات التفسير فى العصر الحديث، ص 317.[117]. نك. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 584.[118]. آيينه پژوهش، ش 71 - 72، ص 13، «تفسير علمى بايدها و نبايدها».[119]. التحرير والتنوير، ج 1، ص 126 - 127.[120]. اتجاهات التجديد، ص 679.[121]. تفسير شلتوت، ص 13.[122]. اتجاهات التجديد، ص 703 ، 710.[123]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 600 - 601.[124]. تفسير المنار، ج 1، ص 207؛ التفسير العلمى للقرآن، ص 133 - 134.[125]. پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ج 1، ص 85؛ اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 1، ص 126.[126]. العلوم الطبيعة فى القرآن، ص 38.[127]. كيف نتعامل مع القرآن، ص 397؛ ر. ك: التفسير العلمى للقرآن، ص 133 - 137.[128]. ر. ك: التفسير العلمى للقرآن، ص 123 - 138؛ پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 83 - 84.[129]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 600 - 601.[130]. التفسير العلمى للآيات الكونيه، ص 17؛ القرآن و العلم الحديث، ص 22 - 25؛ اتجاهات التجديد، ص 679، 690، 691.[131]. مناهج تجديد، ص 295؛ تفسير شلتوت، ص 14؛ التفسير و المفسرون، ج2، ص 491 - 494.[132]. تفسير شلتوت، ص 13؛ التفسير الحديث، ج 2، ص 191.[133]. القرآن و العلم الحديث، ص 81 - 84.[134]. ر. ك: التفسير العلمى للقرآن، ص 434؛ التفسير العلمى المعاصر، ص 209 - 217.[135]. ر. ك: جواهر القرآن، ج 17، ص 34 - 35.[136]. جواهرالقرآن، ج 2، ص 54 - 55.[137]. همان، ج 8، ص 92.[138]. ر. ك: تفسير المنار، ج 1، ص 267 -269.[139]. العلوم الطبيعة فى القرآن، ص 37.[140]. ر. ك: التفسير العلمى للقرآن، ص 145 - 270، 419 - 445؛ كيف نتعامل مع القرآن، ص 382 -385؛ زمين و آسمان و ستارگان، ص 9، 85، 187، 192.[141]. اتجاهات التفسير فى العصر الحديث، ص 314 - 317.[142]. اتجاهات التجديد، ص 686.[143]. ر. ك: كيف نتعامل مع القرآن، ص 386 - 395.[144]. الفكر الدينى فى مواجهة العصر، ص 423.[145]. فى ظلال القرآن، ج 6، ص 3878؛ ج 4، ص 2458.[146]. اصول التفسير و قواعده، ص 221 ، 224.[147]. Nurbaki. PP 14,15.[148]. ر. ك: زمين و آسمان و ستارگان، ص 6 - 9؛ كيف نتعامل مع القرآن، ص 382 - 383.[149]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 604.[150]. التفسير العلمى للقرآن، ص 489 - 490.[151]. الاشارات العلمية فى الآيات الكونيه، ص 284 - 291؛ اصول التفسير و قواعده، ص 224.[152]. التفسير العلمى للقرآن، ص 483 - 484.[153]. الاشارات العلمية فى القرآن، ص 255 - 283.[154]. دراسات فى اصول تفسير القرآن، ص 151؛ اصول التفسير و قواعده، ص 224؛ اتجاهات التجديد، 676 - 682.[155]. التفسير العلمى للقرآن، ص 210.[156]. التفسير العلمى للآيات الكونيه، ص 5 - 6؛ الاشارات العلمية فى القرآن، ص 60.[157]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع عشر، ج 2، ص 604؛ پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، ص 50؛ اتجاهات التجديد، ص 677.[158]. التفسير العلمى للقرآن، ص 209.[159]. اتجاهات التفسير فى القرن الرابع العشر، ج 2، ص 571.[160]. تسنيم، ج1، ص 174.[161]. الميزان، ج 17، ص 373.[162]. همان، ص 370، 373.[163]. نك. عقلگرايى در تفاسير قرن چهاردهم، ص 200 - 213.[164]. الميزان، ج 19، ص 351؛ ج 17، ص 373.[165]. الميزان، ج 16، ص 256.[166]. همان، ج 4، ص 144؛ ج 16، ص 258 - 259.